کد مطلب:150249 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

صحنه ای فوق زمان و مکان
سال ها پس از واقعه كربلا از مردی كه در سپاه عمر سعد بود، پرسیدند: این چه ننگی بود كه بر خود خریدید؟ چرا پسر پیغمبر و یاران او را آن چنان ناجوانمردانه به خاك و خون كشیدید؟ او در جواب گفته بود: «گروهی رو در روی ما ایستادند كه دستها بر قبضه ی شمشیر و گام های استوار داشتند، نه امان می پذیرفتند، نه فریفته مال می گشتند.» [1] یعنی دشمن هم می دانست صحنه


پردازان كربلا در یك جبهه معمولی وارد نشده اند كه بر اساس انگیزه ی زمانه بجنگند، بلكه فوق زمان و زمانه می جنگیدند، مثل اسلام كه فوق رسم روزگار پیامبر صلی الله علیه و آله بود. به همین دلیل حر و چند نفری كه در شب و روز عاشورا به امام پیوستند معنی جبهه حسین علیه السلام را خوب فهمیدند و خواستند از این جبهه محروم نمانند.

به این نكته خیلی دقت كنید: عده ای از همراهان امان در بین راه رفتند ولی عده خاصی در شب عاشورا ماندند و همه اینها هم می دانستند كه فردا شهید می شوند، امام هم به اینها اصرار كردند كه بروید. حتی نافع بن هلال می گوید: شب عاشورا امام دست مرا گرفتند و دره ای را به من نشان دادند و فرمودند: از این دره برو و خود را نجات بده و زن و فرزند من را هم با خود ببر.

[2] . اگر همین یك كلمه در تاریخ بود ما می گفتیم كه شاید اینها باید می رفتند؛ منتهی امام قبل از قضیه می فرمایند می بینم كه گرگ ها بدنهایمان را در صحرا تكه تكه می كنند [3] . كربلا هم مثل قرآن است كه صرفا با خواندن آیه ای نمی توان مقام جامعیت آن را فهمید.

این نكته خیلی ارزشمند است كه چرا در شب و روز عاشورا عده ای از سپاه عمر سعد به امام حسین علیه السلام می پیوندند؟ این جریان خیلی عجیب است. چرا كه اینها می دانستند شمر آمده است. با این پیام كه: ای عمر سعد! به دستور عبیدالله باید كار اینها را یكسره كنی و تنها راه هم كشتن اینهاست چرا كه تسلیم بیعت نمی شوند یعنی همه لشگر عمر سعد مطلع اند كه شمر دستور كشتن حسین علیه السلام را آورده. حالا در چنین شرایطی این عده ی اندك می آیند و جبهه امام حسین علیه السلام را انتخاب می كنند. اینها می توانستند صد هزار دلیل برای نیامدن به جبهه


حسین علیه السلام داشته باشند. مثلا اینكه بعدا مبارزه می كنیم، كارهای چریكی می كنیم، پدر عمر سعد را درمی آوریم، عبیدالله را می كشیم، و حالا كه فردا حتما كشته شدن در كار است چرا برویم كشته شویم، می مانیم و پدر درمی آوریم، و مبارزه می كنیم، و هزاران دلیل دیگر. ولی چرا اینها این دلایل را كنار گذاشتند و جبهه امام حسین علیه السلام را انتخاب كردند؟ این از عجیب ترین نكاتی است كه جبهه حسین علیه السلام در فرهنگ بشری ایجاد كرده است. در واقع اینها معنی جبهه حسین علیه السلام را فهمیدند و خواستند از این جبهه محروم نمانند، وگرنه برای هیچ كس اگر روشن نبود، برای آن چند نفر به خوبی روشن بود كه حضور در جبهه ی حسین علیه السلام یك كشته شدن است. چرا كه دیدند نه امانی پذیرفته شد، و نه میانجیگری حاصل گشت، و عصر تاسوعا هم شمر آمد كه یا عمر سعد كار را تمام كند، یا خودش كار را به انتها برساند. ولی این را هم فهمیدند كه كشته شدن در جبهه ی حسین علیه السلام یك كشته شدن معمولی نیست و نباید از چنین كشته شدن بزرگی كه همه زندگی را به معنی می رساند محروم گشت. عرض ما همین است كه اینها از كربلا چه فهمیدند كه نخواستند نمیرند؟ آنها مثل بقیه یاران امام حسین علیه السلام فهمیدند معنی كربلا یعنی چه؟ و به یاران حسین علیه السلام پیوستند. و هر كس كربلا را بفهمد در زمره ی یاران حسین علیه السلام قرار خواهد گرفت. مهم فهمیدن حكمت حسینی است كه شاید از فهمیدن سایر ابعاد اسلام مشكل تر باشد.

در زیارت عاشورا شما به اصحاب امام حسین علیه السلام هم سلام می دهید. این زیارت را ائمه هم می خواندند، یعنی آنها همه به اصحاب امام سلام می دادند. این نشانه ی عظمت اصحاب حضرت است و اینكه این اصحاب، مرگ حسینی را شناختند كه چه نوع مرگی است. «الذین بذلوا مهجهم دون الحسین» یعنی اینها كنار اباعبدالله علیه السلام خودشان را بذل كردند. ما امام خمینی قدس سره را نمایش فهم جبهه ی


حسینی می دیدیم. امام قدس سره را خوب ببینید، بیهوده تفسیر نكنید آن جا كه كوتاه می آمدند، آنجا كه كوتاه نمی آمدند، آنجا كه محبت می كردند، آن جا كه خشم نشان می دادند، همه نشان دهنده این است كه امام قدس سره جبهه حسینی تشكیل دادند چون به حسین علیه السلام اقتداء كرده بودند و لذا می بینید كه شكست ناپذیر بودند. و باور كنید اگر حركت امام قدس سره را بررسی كنید می بینید در جبهه امام قدس سره اصلا شكست نبود.


[1] پس از پنجاه سال، دكتر شهيدي.

[2] مجالس الفاخره، شرف الدين ص.92.

[3] كامل الزيارات ص 75.